-شفای لا علاج:
چند کرامت اخیر را از کسی دریافت نمودم که خود شفا یافته استان سید اکبر است . جریان شفای خود را توضیح می دهد که :هیچ مشکل بدنی نداشته ام تا اینکه یک روز بیکباره بدنم بی حس شد بطوریکه فقط قادر به تکمل انهم بزحمت بودم . اشنایان بلافاصله مرا بنزد دکتر بردند او هم با معاینه گفت که رفتنی است ببریدش که تا چند روزدیگر خواهد مرد . وضعیت عجیبی بود بناچار و سریعا مرا به اهواز و بیمارستان گلستان بردند در انجا نیز دکتر ها پس از معاینه حرف دکتر اولی را تایید کردند .شب شده بود ومن مایوسانه اخرین ساعات زندگیم را میگذراندم فقط اخرین امیدم را پس از خدا همین امامزاده منطقه ام سید اکبر می دانستم . پس همان جا توی بیمارستان با تمام وجود او را صدا زدم و از او شفایم را خواستم . در این حال بودم نمی دانم خوابم برد یا نه که دیدم یک نفر شانه ام را تکان دادو مرا به اسم صدا زد که فلانی بلند شو . من تکان نخوردم و در خودم بودم که بار دوم نیز تکانم داد که فلانی فلانی بلند شو . تا بار سوم که گفت فلانی بلند شو خوب شدی بلند شو و من اینبار بلند شدم .کسی را دور خودم ندیدم فهمیدم به اراده خداوند سبحان و بزرگواری امامزاده سید اکبر خوب شده ام . در بسترم نشسته بودم که دکتر شیفت بداخل اتاقم امد وقتی مرا نشسته دید باور نکرد ماجرا را که گفتم اشک شوق ریخت و بر حالم غبطه خورد واو نیز مانند من خدا را سپاس گفت...الهم اشف کل مریض...